داستانک های پسرک بی نمک
جالب ترین نوشته ها 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نوشته های یک پسر بی نمک و آدرس namakdoon.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود
هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود
تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آینده
شبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم
دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند
غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد
جوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم
جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم
جوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم
زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شد
با خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست

يک شب نصرت رحماني وارد کافه نادري شد و به اخوان ثالث گفت : من همين حالا سي تومن پول احتياج دارم . اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟ برو خدا روزي ات را جاي ديگري حواله کند. نصرت رحماني رفت و بعد از مدتي بر گشت و بيست تومان پول و يک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت اين پول چيه ؟ تو که پول نداشتي . نصرت رحماني گفت : از دم در ؛ پالتوي تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بيش از سي تومن لازم نداشتم ؛ بگير ؛ اين بيست تومن هم بقيه پولت ! ضمنا، اين خودکار هم توي پالتوت بود.

نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ، پدر از این کار آنان ناراضی بود اما به خاطر خواست پیگیر آنها پذیرفت و به همراهشان به سوی اردو رفت .
دو جنگاور در کنار درختی ایستاده بودند که با دیدن پدر و سه پسرش پیش آمدند :...


ادامه مطلب

 

طبق آنچه محدّثين و مورّخين ثبت كرده اند:

حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام موهاى سرش كوتاه و فِر خورده شده و چهره مباركش نمكين بود، كه تقريبا از اين جهت مقدارى شبيه افراد سياه پوست به نظر مى رسيد.

به همين جهت ، اشخاص منافق و فرصت طلب كه هر لحظه دنبال سوژه اى هستند تا بتوانند ضربه خويش را وارد سازند...

 


ادامه مطلب

در ژاپن سگ معروفی با نام هاچیکو به دنیا آمد که زندگی و منش او به افسانه ای از یاد نرفتنی بدل گشت.
هاچیکو سگ سفید نری از نژاد آکیتا که در اوداته ژاپن در نوامبر سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد.
زمانی که هاچیکو دو ماه داشت بوسیلۀ قطار اوداته به توکیو فرستاده شد و زمانی که به ایستگاه شیبوئی میرسید قفس حمل آن از روی باربر به پائین می افتد و آدرسی که قرار بود هاچیکو به آنجا برود گم می شود و او از قفس بیرون آمده و تنها در ایستگاه به این سو و آن سو میرود در همین زمان یکی از مسافران هاچیکو را پیدا کرده و با خود به منزل میبرد و به نگهداری از او می پردازد...


ادامه مطلب
[ 14 آبان 1389برچسب:, ] [ 16:15 ] [ namakdoon ]

دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چند ماهه به آرژانتين منتقل شد.
پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:
لورای عزيز، متأسفانه ديگر نمیتوانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام!!!


ادامه مطلب
[ 10 آبان 1389برچسب:, ] [ 22:56 ] [ namakdoon ]

شب عروسيه، آخره شبه ، خيلي سر و صدا هست. ميگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض كنه هر چي منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل كرده. داماد سروسيمه پشت در راه ميره داره از نگراني و ناراحتي ديوونه مي شه. مامان باباي دختره پشت در داد ميزنند: مريم ، دخترم ، در را باز كن. مريم جان سالمي ؟؟؟


ادامه مطلب
[ 9 آبان 1389برچسب:, ] [ 12:25 ] [ namakdoon ]

 کلاغ پيري تکه پنيري دزديد و روي شاخه درختي نشست.
روباه گرسنه اي که از زير درخت مي گذشت، بوي پنير شنيد، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت : اي واي تو اونجايي، مي دانم صداي معرکه اي داري ! چه شانسي آوردم !
اگر وقتش را داري کمي براي من بخوان …


ادامه مطلب
[ 8 آبان 1389برچسب:, ] [ 19:32 ] [ namakdoon ]

 

خانمي در زمين گلف مشغول بازي بود. ضربه اي به توپ زد كه باعث پرتاب توپ به درون بيشه زار كنار زمين شد. خانم براي پيدا كردن توپ به بيشه زار رفت كه ناگهان با صحنه اي روبرو شد...

 


ادامه مطلب
[ 7 آبان 1389برچسب:, ] [ 12:9 ] [ namakdoon ]

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود...


ادامه مطلب
[ 5 آبان 1389برچسب:, ] [ 13:50 ] [ namakdoon ]

چشم‌هايتان را باز مي‌كنيد. متوجه مي‌شويد در بيمارستان هستيد. پاها و دست‌هايتان را بررسي مي‌كنيد. خوشحال مي‌شويد كه بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستيد.. دكمه زنگ كنار تخت را فشار مي‌دهيد. چند ثانيه بعد پرستار وارد اتاق مي‌شود و سلام مي‌كند. به او مي‌گوييد...

 


ادامه مطلب
[ 4 آبان 1389برچسب:, ] [ 10:44 ] [ namakdoon ]

در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به يک اندازه دوست دارد و فرقى بين آنها قائل نيست. البته او دروغ مي گفت و چنين چيزى امکان نداشت. مخصوصاً اين که پسر کوچکى در رديف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت...


ادامه مطلب
[ 3 آبان 1389برچسب:, ] [ 13:13 ] [ namakdoon ]

چهار شمع به آهستگي مي‌سوختند، در آن محيط آرام صداي صحبت آنها به گوش مي‌رسيد.

شمع اول گفت: "من صلح و آرامش هستم، هيچ كسي نمي‌تواند شعله مرا روشن نگه دارد من باور دارم كه به زودي مي‌ميرم........"


ادامه مطلب

پروفسور محمد جمشيدي مدير برنامه هاي داخلي ايستگاه فضايي ناسا
فيروز نادري مدير برنامه اجرايي سياره مريخ در ايستگاه فضايي ناسا
حميد برنجي عضو پژوهشگران ايستگاه فضايي ناسا
قاسم اسرار عضو هيئت مديره ايستگاه فضايي ناسا
كاظم اميدوار عضو پژوهشگران ايستگاه فضايي ناسا
رضا غفاريان مهندس لابراتوار نيرو محركه جت ايستگاه فضايي ناسا
پروفسور پرویز معین رئیس موسسه مرکزی تحقیقاتی دانشگاه ناسا در آمریکا
پروفسور صمد حیاتی عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا
عبد الحميد كريمي در رابطه با ساخت موشك هاي فضايي در ناسا فعاليت دارند
خانم دكتر مقدم در آزمايشگاه پيشرانش جت در ناسا بر روي رادارها كار ميكند
و ...
طبق آخرین آماری که گرفته شده و در روزنامه Space چاپ شده، 43 درصد ناسا از پژوهشگران ایرانی می باشد .

 

[ 2 آبان 1389برچسب:, ] [ 4:8 ] [ namakdoon ]
شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي كرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب كردن ديوار در بين آن مارمولكي را ديد كه ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود.
دلش سوخت و يك لحظه كنجكاو شد. وقتي ميخ را بررسي كرد متعجب شد؛ اين ميخ ده سال پيش، هنگام ساختن خانه كوبيده شده بود!!!

ادامه مطلب
[ 1 آبان 1389برچسب:, ] [ 10:8 ] [ namakdoon ]

 

  ديپلم كه گرفتم از فرط بيكاري رو به دستفروشي آوردم ، آن هم بالاي كوه ! آري
، چون ورزيده بودم و هيكل تنومندي داشتم ، لذا هر روز صبح چند جعبه نوشابه را
در چند نوبت به بالاي كوه مي بردم و از آنجايي كه هيچ كس ديگر توان اين كار را
نداشت ، لذا فقط من بودم كه نوشابه هاي خنك را در بالاي كوه به كوهنوردان خسته
و تشنه عرضه ميكردم و به چند برابر قيمت مي فروختم و درآمدم نيز خوب بود و ...

 

 


ادامه مطلب
[ 30 مهر 1389برچسب:, ] [ 19:21 ] [ namakdoon ]

مرد آهنگری سکته مغزی کرده بود و به واسطه آن بخش سمت راست بدنش فلج شده بود. او چون خانه نشین شده بود ، دائم گریه می کرد و هر وقت کسی احوالش را می پرسید بلافاصله بغضش می ترکید و زار زار در احوال خود می گریست. سرانجام خانواده مرد دست به دامان شیوانا شدند و ازاو خواستند تا مرد آهنگر را دلداری دهد و با او صحبت کند...


ادامه مطلب
[ 29 مهر 1389برچسب:, ] [ 15:2 ] [ namakdoon ]
 

یك روز يك زن و مرد ماشينشون با هم تصادف ناجوري مي كنه بطوريكه ماشين هردوشون بشدت آسيب ميبينه
ولي هردوشون بطرز معجزه آسايي جون سالم بدر مي برن
وقتي كه هر دو از ماشينشون كه حالا تبديل به آهن قراضه شده بيرون ميان ، رانندهء خانم بر ميگرده ميگه - آه چه جالب شما مرد هستيد ! ببينيد چه بروز ماشينامون اومده ! همه چيز داغون شده ولي ما سالم هستيم!!!

 


ادامه مطلب
[ 28 مهر 1389برچسب:, ] [ 19:14 ] [ namakdoon ]

ما يك رفيقي داشتيم كه از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود (ديگر حسابش را بكنيد كه او كي بود)
اين بنده خدا به خاطر مشكلات زيادي كه داشت نتوانست درس بخواند و در دبيرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگيش.
زده بود توي كار بنائي و عملگي ساختمان (از همين كارگرهائي كه كنار خيابان مي ايستند تا كسي براي بنائي بيايد دنبالشان...


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 17:2 ] [ namakdoon ]

 

نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید.
1- محبت شدیدی كه صادقانه به تو ابراز میكردم
2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو
3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم



ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 16:56 ] [ namakdoon ]

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟؟؟


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 16:43 ] [ namakdoon ]

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد.
اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند...


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 16:39 ] [ namakdoon ]

يه روز یه ترکه،
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد!
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ،
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.. .
یه روز یه رشتیه - اتفاقاً آخوند هم بود.. ! -
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدا کرد.. .
یه روز یه لره بود، به اسم شاپور بختیار؛
جونش رو برای عقایدش از دست داد،
با او نا مهربانی کردیم، تا اینکه در مأمن و آسایشگاه دور از وطن، سرش رو بریدند.. .
یه روز ما همه با هم بودیم.. ، ترک و رشتی و لر و اصفهانی و .. !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند.. ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
به همدیگه می خندیم،
و اینجوری شادیم.. ؛
خیلی خوش می گذره.. !


[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 16:29 ] [ namakdoon ]

مردان قبلیه سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»

رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید...

 


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 16:4 ] [ namakdoon ]

ظهر یک روز سرد زمستانی وقتی امیلی به خانه برگشت پشت در ، پاکت نامه ای رادید که نه تمبری داشت و نه مُهر اداره پست روی آن بود؛ فقط نام و آدرس خودش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه داخل آن را خواند:
امیلی عزیز!
عصر امروز به دیدن تو می آیم، تا تو را ملاقات کنم.
با عشق خدا


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 15:47 ] [ namakdoon ]

هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایین‌تر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته‌بود. نمی‌دانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به او می‌گویند عاصم جورابی!!!


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 15:18 ] [ namakdoon ]

يکي بود يکي نبود، غير از خدا هيچکس نبود
در يک چمنزاري خرها و زنبورها زندگي ميکردند.
روزي از روزها خري براي خوردن علف به چمنزار ميآيد و مشغول خوردن ميشود.
..


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 14:57 ] [ namakdoon ]

خانم حميدي براي ديدن پسرش مسعود ، به محل تحصيل او يعني لندن آمده بود‎. او در آنجا متوجه شد كه پسرش با يك هم اتاقي دختر بنام Vikki ‎ زندگي ميكند. كاري از دست خانم حميدي بر نمي آمد و از طرفي هم اتاقي مسعود هم خيلي خوشگل بود...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 22:14 ] [ namakdoon ]

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 21:22 ] [ namakdoon ]

 

روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند مي دهم كه كامروا شوي

- اول اين كه سعي كن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري!!!

 


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 18:4 ] [ namakdoon ]

 

روزي از روزها يه پدر پيري از توابع آذربايجان از پسر زبروزرنگش ميخواهد كه گله گوسفندها را به چرا ببره پسر كه حوصله اين كارها را نداشت بهانه مي آورد پدره ميگه پسرم كاري را كه الان بهت ميگم بكني هيچ اتفاقي نميفته هم گله چرا مكنه هم تو به كارات ميرسي...

 


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 17:54 ] [ namakdoon ]

چندی پیش در یکی از جلسات ، یکی از اعضا خاطره جالبی از سفرش به ژاپن نقل کرد. این خاطره جالب شاید یکی از دلایلی باشد که نشان میدهد چرا ژاپن درحال پشت سرگذاشتن همه قدرت‌های صنعتی در دنیا است....


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 17:42 ] [ namakdoon ]

مسئولين يک مؤسسه خيريه متوجه شدند که وکيل پولداري در شهرشان زندگي مي‌کند و تا کنون حتي يک ريال هم به خيريه کمک نکرده است. پس يکي از افرادشان را نزد او فرستادند...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 12:42 ] [ namakdoon ]

یک روز صبح، چنگيزخان مغول و درباريانش براي شکار بيرون رفتند. همراهانش تيرو کمانشان را برداشتند و چنگيزخان شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند. شاهين از هر پيکاني دقيق تر و بهتر بود، چرا که مي توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند که انسان نمي ديد....


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 12:24 ] [ namakdoon ]

بين دو جنگ قادسيه و نهاوند چهار ماه فاصله بود. در اين بين، عمر بن الخطاب (خليفه دوم مسلمين)، به يزدگرد سوم (بيست و هشتمين پادشاه ساساني) نامه اي نوشت و در پي آن يزدگرد سوم ساساني پاسخش را به اين نامه داد. نسخه اصلي اين نامه ها هم اكنون در موزه لندن نگهداري ميشوند...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 11:51 ] [ namakdoon ]

این داستان را نه به خواست خود،‌ بلکه به تشویق و ترغیب دوستانم می‌نویسم.
نام من میلدرد است؛ میلدرد آنور Mildred Honor.
قبلاً در دی‌موآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی معلّم موسیقی بودم.
مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است.
در طول سالها دریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است.
با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشته‌ام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده‌ام..
..


ادامه مطلب
[ 25 مهر 1389برچسب:, ] [ 21:55 ] [ namakdoon ]

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا رو گرفته بود.

یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند...

 

 


ادامه مطلب
[ 25 مهر 1389برچسب:, ] [ 21:49 ] [ namakdoon ]

نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کار فرمایش گفت که می خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد...


ادامه مطلب
[ 25 مهر 1389برچسب:, ] [ 21:46 ] [ namakdoon ]

هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد.
در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند.
لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا میداد.
پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت : مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی میبری...


ادامه مطلب
[ 25 مهر 1389برچسب:, ] [ 15:21 ] [ namakdoon ]

خواجه نصیر الدین توسی در ابتدای وزارت خویش بود ، که تعدادی از نزدیکان بدو گفتند ایران مدیری همچون شما نداشته و تاریخ همچون شما کمتر به یاد دارد.
یکی از آنها گفت : نام همشهری شما خواجه نظام الملک توسی هم به اندازه نام شما بلند نبود.
خواجه نصیر سر به زیر افکنده و گفت : خواجه نظام الملک باعث فخر و شکوه ایران بود آموخته های من برآیند تلاشهای انسانهای والا مقامی همچون اوست.
حرف خواجه به جماعت فهماند که او اهل مبالغه و پذیرش حرف بی پایه و اساس نیست.
ارد بزرگ اندیشمند فرزانه کشورمان می گوید : “شایستگان بالندگی و رشد خود را در نابودی چهره دیگران نمی بینند.”
شاید اگر خواجه نصیر الدین طوسی هم به آن سخنان اعتنا می نمود هیچگاه نمی توانست گامهای بلندی در جهت استقلال و رشد میهنمان بردارد.

[ 25 مهر 1389برچسب:, ] [ 15:37 ] [ namakdoon ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you'll never get back. هر 60 ثانيه اي را كه با عصبانيت، ناراحتي و يا ديوانگي بگذراني، از دست دادن يك دقيقه از خوشبختي است كه ديگر به تو باز نميگردد *Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile. زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن، به آرامي ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدوديت بخند، و هيچ چيزي كه باعث خنده ات ميگردد را رد نكن
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 903
بازدید ماه : 2025
بازدید کل : 34527
تعداد مطالب : 114
تعداد نظرات : 88
تعداد آنلاین : 1



Alternative content